معيارهاى تفسير معتبر
معيارهاى تفسير معتبر
قرآن كتاب آسمانى و نازل شده از طرف خداست و در عين حال، به زبانى عربى و براساس قواعد دستورى آن نازل شده است ؛ پس براى فهم قرآن و بيان مقاصد آن لازم است شرايطى را رعايت كنيم كه اين شرايط دو دسته است:
الف - شرايط مربوط به شخص تفسير كننده قرآن
ب - شرايط مربوط به خود تفسير، تا تفسيرى كامل و صحيح و معتبر انجام شود. هر چند مىتوان، مفسر داراى شرايط را، يكى از اركان تفسير معتبر، به حساب آورد چون تفسير فرد غير متخصص، از قرآن حتماً يك تفسير كامل و معتبر نمىباشد (مگر اتفاقاً و با احتمال ضعيف، همان طور كه احتمال بدهيم يك انسان غير متخصص، در علم فيزيك بتواند قانون نسبيت انشتين را، توضيح دهد و حتى آن را ابطال كند) پس معيارهاى تفسيرى معتبر عبارتنداز:
1- مفسر داراى شرايط،
2- پيروى از روش صحيح در تفسير قرآن:
3- رعايت عناصر مطلوب در تفسير:
الف - از ابهام يك لفظ يا آيهاى پرده بردارى نموده و مفاهيم آن را كشف نمايد.
ب - مقاصد كلام و گوينده آن را واضح نمايد.
ج - تفسير بيان است، پس قرائت قرآن، علم تجويد، صحيح خوانى قرآن، ترجمه كلمه به كلمه قرآن (تحت اللفظى) و حتى تدبر و تفكر در آيات كريم (فهم قرآن)، تفسير محسوب نمىشود، چون هيچ كدام، بيان نيستند بنابراين لازم است كه فهم ما از آيات قرآن (كه كشف از مقاصد آن مىكند) به صورت نوشتار يا گفتار درآيد، تا تفسير بر آن اطلاق شود.
4- تفسير قرآن:
در مورد اين شرط علماى تفسير تعبيرات مختلفى دارند، كه براى نمونه چند عبارت از آنها مىآوريم:
مرحوم شيخ طوسى «ره» (م 460 ق) مىفرمايد: «و اعلم ان الرواية ظاهرة فى اخبار اصحابنا بأن التفسير القرآن لا يجوز الا بالاثر الصحيح عن النبى (صلی الله علیه واله) و عن الائمه (ع) الذين قولهم حجة كقول النبى (صلی الله علیه واله) و ان القول فيه بالرأى لا يجوز» 1.
بر طبق ظاهر روايات كه اصحاب (از پيامبر « صلی الله علیه واله » و ائمه «ع» نقل كردهاند، تفسير قرآن جايز نيست، مگر به وسيله روايات صحيح از پيامبر (صلی الله علیه واله) و از ائمه (ع) كه قول آنها، حجت است، مانند قول پيامبر (صلی الله علیه واله) و گفتار در مورد قرآن، طبق نظر شخصى جايز نيست .
در كلام شيخ طبرسى، در مجمع البيان كلمه نص صريح دارد 2 (لا يجوز الا بالاثر الصحيح و النص الصريح) و همين مطلب را صاحب قاموس القرآن تأكيد مىكند، بعد از آنكه فرمود تفسير به معناى ايضاح و تبيين است گويد: «تفسير قرآن نيز از اين معنا است كه مراد خدا را، بيان و روشن مىكند و آن اگر مبتنى بر قرآن و سنت قطعى باشد، يعنى قرآن را با قرآن و حديث مقطوع، تفسير كند درست و صحيح است»3.
نكات: اولاً آيا خبرى كه قرآن را تفسير مىكند، مىتواند خبر واحد صحيح (چنانكه ظاهر كلام تبيان و مجمع همين است) يا حتماً بايد قطعى باشد (متواتر يا محفوف به قرائن) اين مطلب مورد نزاع و بحث است كه بعداً متعرض آن خواهيم شد .4 ثانياً بحث مهم در اينجا اين است كه آيه كدام يك از اين دو جمله صحيح است ؟
الف - تفسير قرآن بايد موافق روايات معتبر باشد.
ب - تفسير قرآن نبايد مخالف روايات معتبر باشد.
ظاهر كلام مرحوم شيخ طوسى در تبيان و شيخ طبرسى در مجمع 5 (كه عين كلام تبيان را آورده است) همان جمله اول (الف) است چنانچه مىگويد: «واعلم أن الرواية ظاهرة فى اخبار اصحابنا بأن تفسير القرآن لا يجوز الا بالاثر الصحيح عن النبى (صلی الله علیه واله) و عن الائمة (ع) الذين قولهم حجة كقول النبى (صلی الله علیه واله)» 6. لكن با تأمل در كلام ايشان، ظاهر مىشود كه منظور آنها، رد تفسير به رأى بوده است. از اين رو در ذيل كلام مىفرمايد: «بل ينبغى أن يرجع الى الادلة الصحيحة اما العقلية او الشرعية من اجماع عليه او نقل متواتر به عمن يجب اتباع قوله» 7.
پس در نظر ايشان، منبع تفسير مختص به روايات نيست، تا بگوييم تفسير قرآن حتماً بايد موافق روايات معتبر باشد، بلكه تفسير قرآن نبايد مخالف روايات معتبر قطعى باشد، هر چند روايات در كنار عقل و... از منابع تفسير است.
5- تفسير قرآن بدون پيش داورى (پيش فرضهاى غير ضرورى):
لكن بعضى پيش فرضها هستند كه ممكن است در معنا اثر گذارد، در حالى كه گوينده سخن با توجه به اصالة الظهور (فهم عرفى از الفاظ و تركيبهاى زبان رايج) سخن مىگويد، ولى ممكن است مفسر آن را بدون هيچ گونه قرينهاى به يك معنا كه موافق پيش فرضهاى خاص اوست تفسير كند.
از اين رو در شرايط مفسر بيان شد كه مفسر بايد، افكار و عقايد شخصى و تمايلات خود را بر معناى كلام تحميل نكند؛ به عبارت ديگر نبايد كلام ديگران، بر خواسته خود تطبيق كند، زيرا اين تفسير به رأى است كه شرعاً حرام است و در نظر عقلا هم مذموم است، لذا تفسيرى معتبر است كه با ظهور و نصوص كلام گوينده هماهنگ باشد (مگر آنكه به وسيله يك قرينه قطعى يا روايت قطعى، معناى خلاف ظاهرى را به گوينده نسبت دهند) و اگر يك مفسر، اعتقادات مذهبى خاص خود و يا نظريهاى علمى كه مورد پسند اوست را بر آيهاى تحميل كند و سعى در تطبيق آنها (بدون شاهد و موافقت ظاهر لفظ) نمايد، اين تفسير معتبر نخواهد بود 9.
6- تفسير يك آيه نبايد مخالف با آيات ديگر قرآن باشد:
الف - مخالف گاهى به معناى ناهماهنگ مىآيد كه با اصل مطلب، قابل جمع عرفى است، مثلاً عام با هم مخالف هستند، لكن قابل جمع عرفى هستند، به اين صورت كه عام را با خاص تخصيص بزنيم (و تقيد نيز چنين است).
مثال: همه انسانها بايد روزه بگيرند، همه مريضها نبايد روزه بگيرند...
جمع اين دو جمله ناسازگار و مخالف به اين است كه بگوئيم: همه انسانهاى غير مريض بايد روزه بگيرند.
ب - مخالف گاهى به معناى متناقض و متضاد مىآيد كه دو جمله، طورى با هم مخالف باشند كه قابل جمع عرفى نباشد؛ در اين صورت ناچاريم يكى را قبول و ديگر را رد كنيم، چون از لحاظ منطقى در دو جمله متناقض، صدق يكى مستلزم كذب ديگرى است. مانند: همه انسانها بايد روزه بگيرند، همه انسانها نبايد روزه بگيرند.
اكنون آنچه در عنوان قرآن ملحوظ است. همان معناى دوم (متناقض) است و الا تخصيص آيات قرآن با همديگر، يك امر طبيعى است كه در همه زبانهاى دنيا، رايج است. از اين رو در روايات زيادى وارد شده كه حتى اگر روايتى، مخالف قرآن بود، آن را قبول نكنيد (و يترك ما خالف حكمه حكم الكتاب والسنه)10.
و اگر حال روايات اين گونه باشد، حال تفسير روشن است كه آنچه مخالف نصوص و ظواهر قرآن است مخدوش مىباشد و اعتبار ندارد، چون تفسير قرآن نمىتواند ناقض و تكذيب كننده خود قرآن باشد.
7- تفسير قرآن نبايد مخالف حكم قطعى عقل باشد.
پس تفسير قرآن نمىتواند نتيجهاى بدهد كه مخالف حكم قطعى عقل باشد، چون خداوند حكيم و عاقل است و شخص عاقل حكم خلاف عقل نمىدهد.
تذكر اين مطلب لازم است كه حكم مخالف عقل، با حكم مخالف علم فرق مىكند، چون علوم انسان و خصوصاً علوم تجربى، براساس نظريات و تئوريهايى استوار است كه ممكن است با گذشت زمان، متحول شود يا از اعتبار ساقط شود. پس حكم قطعى عقل را به دنبال ندارد، و لذا اشكالى ندارد كه يك كلام قرآنى، با يك مطلب علمى رايج، سازگار نباشد و تجربه هم در طول اعصار قرون گذشته، ثابت كرده است كه بسيارى از نظريات علمى كه ما آنها را قطعى و غير قابل تزلزل فرض مىكنيم، با كشفيات جديد دانشمندان از اعتبار ساقط مىشود.
براى نمونه، قرآن در چهارده قرن قبل، سخن از حركت خورشيد مىكند (و الشمس تجرى لمستقرلها) 11: خورشيد در جريان است تا به محل استقرار خود برسد.
ولكن علوم كيهانشناسى در دوره بطلميوسى، خورشيد را متحرك مىدانستند و سپس از كپلر و كپرنيك از قرن هفدهم ميلادى به بعد، آن را ثابت و زمين را متحرك، فرض بعد مىكردند، لكن با كشفيات جديد، هر دو را متحرك مىدانند ولى قرآن يك حقيقت ثابت را بيان مىكند و بر آن نظر با استوارى مىايستد و اين است كه مىگوييم اسلام حكم مخالف عقل، ندارد و اگر ظاهر آيهاى با مطلبى علمى، ناسازگار بود، دليل مخالفت علم با دين نيست؛ بلكه اين عقل و علم بشر است كه هنوز، رشد كافى و نهايى نكرده است، تا همه حقايق طبيعت و معارف الهى را درك كند.
اين بحث را، در قلمرو علم و دين، بررسى بيشتر خواهيم كرد (به بخش دوم كتاب مراجعه كنيد).
8- تفسير قرآن، بايد براساس منابع صحيح تفسير باشد:
پی نوشت :
1- در مبحث منابع تفسير منبع سوم، مفصل بحث خواهيم كرد.
2- تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 13.
3- مقدمه تفسير تبيان شيخ طوسى «ره»، 1، ص 4.
4- مقدمه تفسير تبيان شيخ طوسى «ره»، 1، ص 4.
5- به علاوه تفسير قرآن با فرض وحى بودن قرآن و قابل تفسير و فهم بودن آن، ممكن است.
6- براى توضيح بيشتر، به كتابهاى تفسير آيات مشكله، ص 292 و مبانى و روشهاى تفسيرى، ص 209 مراجعه شود.
7- وسائل الشيع، ج 18، باب 9 از ابواب صفات قاضى، در احاديث متعددى وارد شده است.
8- سوره يس، 38.
9- زمخشرى، (528 ق - به نقل از مقدمه مجمع البيان).
10- الاتقان فى علوم القرآن، سيوطى، ج 2، ص 213 - 215.
11- تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، نوشته آيت الله شيخ جعفر سبحانى، ص 292 به بعد.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}